من، دریسله
June 30th, 2017
<![CDATA[
پرواز برگشتم در آتن توقف دارد. شماره صندلی ام چهارده دی است، صندلی راهرو. ساکم رو در محفظه بالای سر جا میدهم و مینشینم. صندلی کنارم خالی است. صندلی کنار پنجره را دختر بیست و چند ساله محجبهای که چهره ملیحی دارد اشغال کرده است. حجابش مدل عربی است و شلواری جین به پا دارد. قبل از بلند شدن هواپیما از زمین، با استفاده از تلفن همراهش با کسی چت میکند. در حین چت، لبخندی بر لب دارد.
حین پرواز، از پنجره بیرون را نگاه میکند. هنگام فرود، من هم کنجکاو دیدن آتن هستم. پنجره را با هم شریک میشویم. نگاهمان چند لحظه تلاقی میکند.
بعد از نشستن هواپیما دختر چیزی به من میگوید. نامفهوم است. لحن و لهجه فارسی است ولی نامفهوم.غدرخواهی میکنم و صورتم را نزدیکتر میبرم. تکرار میکند
من، دریسله
حدس میزنم سوالی در مورد مقصد بعدیش دارد. ازش میخواهم کارت پروازش را نشانم بدهد. پرینت بلیط الکترونیک را نشان میدهد. کارت پرواز خودم را نشانش میدهم . متوجه میشود و کارت پروازش را پیدا میکند. منظورش را از دریسله میفهمم. دوسلدورف میرود. پنج ساعتی در فرودگاه آتن توقف دارد. برایش توضیح میدهم که چه باید بکند. نگاهش گنگ است. مطمئن نیستم فهمیده باشد.
دوسلدورف میرود و فارسی دست و پا شکسته بلد است. لابد آلمانی حرف میزند. ازش به آلمانی میپرسم. گنگ تر مرا نگاه میکند. میگوید انگلیسی بلد بوده، ولی به دلیل مشکلات و استرس فراموش کرده است.
از من میخواهد که با هم برویم. قبول میکنم. درهای هواپیما باز میشود. ساک سنگین قرمزش راز محفظه بالای سر برمیدارم و دستش میدهم. پیشنهاد کمکم را برای حمل ساک قبول نمیکند.
به ترمینال میرسیم.هواپیما تاخیر داشته ومن باید عجله کنم تا پرواز بعدی را از دست ندهم.
در صف کنترل پاسپورت، مامور از افراد دارای پاسپورت اروپایی میخواهد که در صف خاصی بایستند. ملیت و نوع پاسپورتش را میپرسم. سوری است.
بعد از کنترل ویزا دوباره همدیگر را پیدا میکنیم. میخواهد سیم کارت بخرد. من باید گیت بعدی را پیدا کنم. از فروشندهای میپرسم که کجا میتوان سیم کارت خرید. طبقه پایین اداره پست. برایش توضیح میدهم که کجا باید سیم کارت بخرد و کجا باید گیتش را که هنوز اعلام نشده پیدا کند.
با چشمانش از من میخواهد که بمانم. نمیتوانم. مثل هر خودخواه دیگری عذرخواهی میکنم، میروم و به عنوان آخرین مسافر سفر هواپیما میشوم و دختر سوری انگلیسی فراموش کرده از استرس را در فرودگاه آتن تنها میگذارم
]]>
Posted in تجربه, خاطره | Comments (1)
July 1st, 2017 at 4:32 am
چقدر جالب چقدرنزدیک چقدر دور چقدر تنها
August 4th, 2023 at 11:34 pm
https://kirov-portal.ru/article/pesochnica/psihiatr-narkolog-egor-halilov-nazval-sposoby-borby-so-stressom-bez-alkogolya-31855/
August 5th, 2023 at 12:46 am
https://kirov.online/krasota-i-zdorove-v-gorode/05/vrach-narkolog-iz-kirova-rasskazal-chem-opasno-upotreblenie-antibiotikov-s-alkogolem
August 5th, 2023 at 1:57 am
https://robloxegg.ru/novosti-kirova.html