ملیت
July 24th, 2010
<![CDATA[سه نفری که ملیتم را در پاریس پرسیدند:
نفر اول:
موقعیت: تو صف طولانی خرید بلیط بازدید از برج ایفل، فروشندههای سیاهپوستی که ماکتهای کوچک برج ایفل، اسباب بازیهای به شکل پرنده و روسری میفروختند و از هر کسی ملیتش رو سوال میکردند که با همون زبون جنسشون رو بفروشن
فروشنده: اهل کجایی ؟
همسربانو: اهل ایران
فروشنده با حالت کپ کرده: ایران؟ ایران، میدونم فارسی حرف میزنن.
چیز زیاد دیگهای به نظرش نمیرسه و میره سراغ نفر بعدی
نفر دوم:
موقعیت: تو میدان نقاشها کنار بنای قلب مقدس. این نقاشها که عکس رهگذرها رو میکشن. در حالی که به دخترم اشاره کرده و با یک قیچی تابلویی ازش داره از یک کاغد سیاه درمیاره
نقاش: از کجا میاید ؟
من: از ایران میایم
نقاش: از ایران ؟ کشوری با تمدن قدیمی. اشاره به دخترم: پرنسس شهرزاد
من: حالا این چند میشه ؟
نقاش: من اینجا قیمتم رو زدم، ۲۰ یورو. ولی چون شما از ایران با هواپیما از راه دور اومدید، ده یورو میگیرم.
من: نه ممنون نمیخواهم.
نقاش: اشاره به پسرم، دو تاشون رو ده یورو.
باقی چونه زدن
نفر سوم:
موقعیت: بازار روز میدان باستیل، در حال خرید میوه. اون انگلیسی من بیشتر فرانسه
فروشنده: شما از کجا اومدید؟
من: از ایران
فروشنده: از ایران؟ شاهشنشاه! آریامهر
من: شاهنشاه رو میشناسی ؟
فروشنده: بلی، من اهل مصرم. قبرش توی یک مسجده تو فاهره. من میدونم کجاست
بعد از انتخاب میوه دوم
گوگوش (بخوانید گگش به ضم گاف و ضم گاف)، من گوش میکردم. خواننده ایرانی ! خوشگل!
من: گوگوش رو از کجا میشناسی ؟
فروشنده: قبلنها تو مصر زیاد پخش میکردن. من از تلوزیون میدیدم.
من: چه جالب. لابد زمانی که ملکه ایران مصری بود.
فروشنده: آره، یک اسمی رو به عنوان ملکه گفت
من: فوزیه
فروشنده: آهان آهان فوزیه
بعد از خداحافظی ما رفتیم. کمی که دور شدیم، اومد و بهمون گفت که آب اینجاست اگه میخواهی میوهها را بشوری!
]]>
Posted in Uncategorized | Comments (2)
August 4th, 2010 at 12:45 am
نفر چهارم چی گفت؟ تریپتون حسابی بوده هیچ کدوم نگفتن تروریست 🙂
October 20th, 2010 at 1:35 pm
فرهنگ دور افتاده است از غنای تمدن . آرمانش در گرو رفتار و رفتار در بند افکار.