شزوکلم
January 27th, 2008
<![CDATA[
چند روز پیش، شنیدم یکی از دوستان زمان دانشگاهم که چند سالی است در فرنگ زندگی می کند، ایران است. چند ساعتی را با هم گذراندیم و کلی یاد قدیمها کردیم.
نکته وبلاگیش پسرش بود. پسرش رو هم با خودش آورده بود. یک پسر هم سن و سال پسر خودم، خوشگل و بامزه. این دوست ما یکی دو بار مجبور شد که به بچه اش یک تذکراتی بده. که مثلا وقتی اینها هم اومدن خونه ما، تو هم باید بهشون اسباب بازیهات و بدی و از این حرفها. و اگه فلان کارو نکنی باید بری شزوکلم (به کسر شین، ز مشدد و فتح کاف و میم ساکن). چیزی تو مایه های لولو خورخوره خودمان.
بعد از اتمام نصیحت، از این دوستمان پرسیدم که این شزوکلم چه جور غولیه و تو کدوم تاریکی زندگی می کنه. دوستم توضیح داد که شزوکلم معادل انگلیسی (Calm Chair) لابد به فرانسه است. برای بچه ها توی مهد کودک یک صندلی خاص گذاشتند، هر وقت بچه های شیطونی می کنه و نیاز به تنبیه داره، از این صندلی استفاده می کنند. یعنی بچه باید بره رو صندلی و چند دقیقه ای نسبت به کاری که کرده فکر کنه و مثلا بعدش بیاد معذرت خواهی کنه. البته یک جستجوی مختصر نشان میده که هدف از این صندلی تنبیه نیست، بلکه پیشگیری از شیطنتهای آینده از طریق وادار کردن بچه به فکر کردنه. این صندلی به عنوان مفهومی برای بچه ها جا افتاده و در خانه نیز ارجاع به این صندلی به معنی دعوت به تفکر تلقی می شود.
داشتم با خودم فکر می کردم که از بچه ها گذشته، آدم بزرگا چقدر به این صندلی، چقدر به تفکر، چقدر به آرامش احتیاج دارن. کاش یک شزوکلم مخصوص آدم بزرگا هم بود، سر کار، تو خونه، تو خیابون. ساعتی کرایه هم می دادن می ارزید. من که مشتریش می شدم. فکر کنم هر کسی حق داشته باشه، هفته ای یک ساعت، به دور از همه مسئولیتهای کاری، خانوادگی و اجتماعیش، به دور از سر و صدای رادیو، تلویزیون، به دور از کامپیوتر، به دور از سر و صدای ماشین، در تاریکی بشینه و فکر نکنه. یا مثلا به طبیعت فکر کنه، به خدا، به آینده
فکر کنم این وین دایر زیادی روم تاثیر گذاشته، باید مواظب خودم باشه.
]]>
Posted in Uncategorized | Comments (0)